کتاب ارثیه ویرانگر
خلاصه: “اما راننده ی جرثقیل فکر کرد من دارم بهش علامت میدم که اوضاع مرتبه و میتونه دنده عقب بگیره و اونم درجا دنده عقب گرفت. و این پایان زندگی مبل اتاق نشیمن بود. جرثقیل ایستاد، اما جکوزی خیر! جکوزی همین طور داشت بالای سر خونه تاب میخورد و یه دفعه خورد به دودکش. من دیگه فکر کردم همه چیز بخیر گذشته و نمیتونستم حتی فکرش رو بکنم که یه اتفاق دیگه بیفته، اما افتاد…”
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.