محصول به سبد خرید اضافه شد
0
فروشگاه کتاب آیین| وارد شوید
۰ از ۵
(از ۰ نظر)

کتاب برادران کارامازوف دو جلدی

موجود

نویسنده : فئودور داستایوفسکی

1000 عدد در انبار

تعداد
%42
قیمت:
600000 تومان
تخفیف:
%42
قیمت:
350000 تومان
  • 7 روز ضمانت بازگشت کالا
  • پشتیبانی 24 ساعته
  • ضمانت اصالت کالا
  • ارسال بالای 100 تومان رایگان
  • پرداخت آنلاین امن

کتاب برادران کارامازوف دو جلدی – نویسنده فئودور داستایوفسکی


کتاب برادران کارامازوف

(به روسی: Братья Карамазовы) رمانی از فیودور داستایفسکی نویسندهٔ روس است که نخستین بار در سال‌های ۸۰–۱۸۷۹ در نشریه پیام‌آور روسی به صورت پاورقی منتشر شد. نوشته‌های نویسنده نشان می‌دهد که این کتاب قرار بود قسمت اول از یک مجموعه بزرگتر با نام زندگی یک گناهکار بزرگ باشد اما قسمت دوم کتاب هیچگاه نوشته نشد؛ چون داستایفسکی چهار ماه بعد از پایان انتشار کتاب درگذشت. این کتاب در چهار جلد منتشر شد و مثل بیشتر آثار داستایفسکی، یک رمان جنایی است.

شخصیت‌های اصلی داستان، پنج نفرند؛ فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش: دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف (که فرزند نامشروع فیودور است). فیودور پاولوویچ کارامازوف یک ملاک بدنام در یکی از شهرهای کوچک روسیه بود که در نهایت به قتل می‌رسد و پسر بزرگترش، دیمیتری به ظن قتل وی دستگیر می‌شود. هر یک از چهار برادر، وجهی از شخصیت پدر را بیان می‌کنند. پیرامون پی‌رنگ اصلی، خرده‌روایت‌هایی هم وجود دارد که برخی از آنها مورد توجه منتقدان ادبی قرار دارد. مشهورترین خرده‌روایت این رمان، روایت «مفتش اعظم» است که در قالب شعری که ایوان در یکی از دیدارهایش با آلکسی برای او می‌خواند، روایت می‌شود.

این رمان مملو از شخصیت‌پردازی و تحلیل‌های عمیق روان‌شناسی است. زیگموند فروید، در مقاله‌ای با عنوان «داستایفسکی و پدرکشی»، با تحلیل انگیزه‌های فرزندان کارامازوف برای پدرکشی و تحلیل روابط داستایفسکی با پدرش، او را واجد انگیزه پدرکشی دانست. خودِ داستایفسکی، پرسش محوری کتاب را مساله وجود یا عدم وجود خداوند و خیر و شر در عالم دانسته‌است. داستایفسکی در این کتاب، علاوه بر روایت کردن داستان، سیری از تحول افکارش را نیز ارائه کرده‌است. رابرت برد معتقد است که محوریت این اثر، مشروعیت بخشیدن به نهاد «پیر دیر» در کلیسای ارتودکس بود تا بتواند وجهه عمومی این مذهب را در روسیه و سراسر دنیا بهبود بخشد.

نخستین ترجمه انگلیسی از برادران کارامازوف به عنوان یک رمان کامل را کنستانس گرانت در سال ۱۹۱۲ انجام داد. نخستین ترجمه فارسی را هم مشفق همدانی در سال ۱۳۳۵ انجام داد. سه ترجمه مشهور دیگر به فارسی را صالح حسینی، پرویز شهدی و احد علیقلیان انجام داده‌اند که هیچکدام مستقیماً از نسخه روسی برگردانده نشده‌اند. چند فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی مختلف نیز با اقتباس از این رمان ساخته شده‌است.

پیش‌زمینه

ادبیات روسیه در قرن نوزدهم

تا اواخر قرن هجدهم، روسیه که از امواج عصر روشنگری در غرب بهره‌ای نبرده بود، در اثر شکست در نبرد با ناپلئون، دچار حس حقارتی عمیق شد و این حس نوعی هوشیاری ملی را دست کم در بین نخبگان و روشنفکران روس ایجاد نمود. ادبیات روسیه در پرتو این تحولات ظهور کرد و با الهام از ادبیات ایتالیا، آلمان و انگلستان شکل گرفت.

رمان برادران کارامازوف مربوط به دورانی از تاریخ روسیه است که به دلیل رسوخ فرهنگ اروپایی در روسیه، روحیه شکاکیت و پوچ‌انگاری در طبقات بالای جامعه حاکم شده‌است و تبعات آن نابودی ارزش‌های سنتی و رواج پول‌پرستی و هوسرانی است.

درباره نویسنده

فیودور میخائیلوویچ داستایفسکیدر سال ۱۸۲۱ در مسکو متولد شد. پدرش، پزشک نظامی و فردی خشن و تودار بود که با فرزندانش رفتار خوبی نداشت. در سال ۱۸۳۹، در حالی که هنوز دانش‌آموز بود، مادر و پدرش را از دست داد. پدرش به سبب بدخلقی، به دست رعایای یکی از املاک خود به قتل رسید. او دوران جوانی را در تنگدستی گذراند اما تصمیم گرفت از راه ادبیات امرار معاش کند. نخستین نوشته او، رمان بیچارگان، که نخستین بار در سال ۱۸۴۱ منتشر شد، نام او را بر سر زبان‌ها انداخت. در سال ۱۸۴۹ به خاطر عضویتش در حلقهٔ پتراشفسکی، به همراه ۳۴ نفر دیگر دستگیر و به چهار سال زندان با اعمال شاقه در سیبری محکوم شد. چند کتاب بعدی او، استقبال چندانی در پی نداشت. از سال ۱۸۶۶، او نوشته‌هایش از جمله شاهکار مشهورش جنایت و مکافات را در مجله پیک روسی منتشر می‌کرد. انتشار همین اثر او را از بحران شدید مالی که بدان دچار بود، رهایی بخشید. به عقیده سعید نفیسی، تا قبل از انتشار جنایت و مکافات، داستایفسکی همیشه در تنگنای مالی قرار داشت و از این رو به مطالبش شاخ و برگ می‌داد و در پی آن بود که هرچه سریعتر کارش را به پایان برساند که موجب بروز نقص‌هایی در آثارش می‌شد اما با برطرف شدن این مضیقه، ردی از این نواقص در آثار بعدی او دیده نمی‌شود.

نگارش و انتشار

مدتها پیش از رسیدن به طرح کتاب برادران کارامازوف، یعنی در سال‌های ۱۸۶۸ و ۱۸۶۹، داستایفسکی طرح کتابی به نام «الحاد» را در ذهن داشت. قهرمان روس کاتولیک این کتاب قرار بود ناگهان ایمانش را از دست بدهد و بین الحاد، آیین کاتولیک، باورهای نسل جوان و غیره، به دنبال باور مستحکمی بگردد و در نهایت به کشف روسیه نائل آید. این رمان هیچوقت نوشته نشد، اما ایده‌های آن به موضوع محوری رمان برادران کارامازوف بدل شد.

داستایفسکی از سال ۱۸۷۰، که چند ماهی در شهر درسدن آلمان اقامت داشت، نقشه این کتاب را طرح کرده بود. او در نامه‌ای به سال ۱۸۷۰ نوشته‌است: «اندیشه نوشتن این رمان از سه ماه پیش تاکنون در من موجود است.» و در نامه دیگری در همان سال تصریح کرد: «مسئله اصلی که در همه بخش‌های این کتاب دنبال خواهد شد، همان مسئله‌ای است که من در سراسر زندگی، آگاهانه یا ناآگاهانه، از آن رنج برده‌ام و آن وجود خداست.»

داستایفسکی برای نوشتن این کتاب در مورد جنبه‌های حقوقی قتل تحقیق کرد و از مشاوره‌های پزشکی برای ترسیم بیماری ایوان کمک گرفت. او همچنین اخبار مربوط به کودکان در جراید را پی گرفت.

قرار بود این کتاب پنج قسمت داشته باشد و به عنوان زندگی یک گناهکار بزرگ درآید. جنگ و صلح تولستوی تازه بیرون آمده بود و داستایفسکی مصمم بود با او رقابت کند. داستایفسکی آن پنج قسمت را به دو قسمت تقسیم کرد اما تنها توانست قسمت اول را تمام کند که خود، چهار جلد است. یادداشت‌های داستایفسکی نشان می‌دهد که شخصیت آلیوشا، پیش از سایر شخصیت‌ها در ذهن داستایفسکی شکل گرفته‌است و او بنا داشته‌است در بخش دوم کتاب (که نوشته نشد)، سیر و سلوک روحانی او را تکمیل کند. به نظر سیمونز، داستایفسکی قصد داشت در ادامه داستان، آلیوشا را در گذر از برزخ زندگی نوین به ورطه گناه بکشاند و در عین حال توش و توان دست و پنجه نرم کردن با شیطان را نیز به او اعطا نماید.

این داستان، نخستین بار در سال‌های ۱۸۷۹ و ۱۹۸۰ به صورت پاورقی در نشریه پیام‌آور روسی منتشر شد. بنا بر گزارش رابرت بِرد، داستایفسکی قصد داشت این کتاب را به همسرش، آنا، تقدیم کند اما با درگذشت فرزندشان در سال ۱۸۷۸، موجی از ناامیدی بر او چیره شد.

ترجمه

نخستین ترجمه از برادران کارامازوف به زبان انگلیسی، یک نسخه نمایشنامه‌ای بود که در سال ۱۹۰۵ منتشر شد. این ترجمه را ایزابل هپگود، مترجم آثار کلاسیک روسی، انجام داده بود اما نخستین ترجمه انگلیسی از برادران کارامازوف به عنوان یک رمان کامل را کنستانس گرانت در سال ۱۹۱۲ انجام داد. در سال ۱۹۹۰، لاریسا ولوکونسکی و ریچارد پِوییر که معتقد بودند طنز داستایفسکی و بیان زنده او در ترجمه انگلیسی این اثر نادیده گرفته شده‌است، این اثر را از نو به انگلیسی برگرداندند.

نخستین ترجمه فارسی کتاب را مشفق همدانی در سال ۱۳۳۵ از روی نسخه فرانسوی انجام داد. سه ترجمه مشهور دیگر به فارسی را صالح حسینی، پرویز شهدی و احد علیقلیان انجام داده‌اند. همچنین ترجمه‌های دیگری نیز به فارسی منتشر شده‌است. هیچ‌یک از ترجمه‌های فارسی برادران کارامازوف مستقیماً از نسخه روسی برگردانده نشده‌اند.

خلاصه داستان

روایت اصلی

فیودور پاولوویچ کارامازوف یک ملاک بدنام در یکی از شهرهای کوچک روسیه بود که از دو ازدواج قبلی خود سه پسر داشت: دیمیتری، ایوان و آلکسی. دیمیتری، فرزند ارشد، پس از درگذشت مادرش مدتی نزد نوکر خانه، گریگوری نگهداری شد و بعد هم توسط اقوام مادرش. او در جوانی به ارتش پیوسته و فردی ولخرج و بی‌بندوبار شده بود. ایوان و آلکسی هم تا سنین نوجوانی سرنوشت مشابهی پیدا کردند اما ایوان به دانشگاه رفت و روزنامه‌نگار شد و آلکسی به صومعه رفت و راهب شد. هر دو برادر به آلکسی علاقه داشتند.

هر سه برادر در جوانی نزد پدر بازگشتند. دیمیتری بر سر ارثیه بر جا مانده از مادرش، با فیودور مرافعه داشت و حتی برگزاری جلسه حل اختلاف در محضر پدر زوسیما، پیر صومعه، نیز به حل مشکل کمکی نکرد. فیودور و دیمیتری هر دو دل به یک دختر به نام گروشنکا باخته بودند. دیمیتری برای رسیدن به گروشنکا دست از نامزدش، کاترینا شسته بود و فیودور هم یک بسته سه هزار روبلی آماده کرده بود تا در صورتی که به دیدنش بیاید، به او هدیه بدهد. دیمیتری سه هزار روبلی را که کاترینا به او سپرده بود تا به مسکو حواله کند، در یک روز خرج کرد تا دل گروشنکا را به دست آوَرَد. اما از این بابت احساس گناه می‌کرد. دیمیتری تلاش می‌کرد به هر طریق ممکن، سه هزار روبل به دست آورد و به کاترینا برگرداند. یک بار برادرش آلکسی را مامور کرد که نزد پدرشان برود و از او سه هزار روبل مطالبه کند؛ چون معتقد بود فیودور اخلاقاً به او بدهکار است، اما تقریباً بلافاصله منصرف شد. دیمیتری که به دلیل اختلافش با فیودور، در خانه دیگری سکنی گزیده بود، شب‌ها نزدیکی خانه فیودور کشیک می‌کشید تا مبادا گروشنکا به دیدن پدرش برود. حتی یک بار به خیال این که گروشنکا به آنجا رفته‌است، با عصبانیت وارد خانه شد و فیودور را به سختی کتک زد.

علاوه بر گریگوری و زنش، اسمردیاکف، دیگر خدمتکار خانه بود که از بچگی تحت سرپرستی گریگوری بزرگ شده بود و گفته می‌شد فرزند نامشروع فیودور است، اما خود فیودور این شایعه را تایید یا تکذیب نکرده بود. فیودور از ترس دیمیتری شب‌ها درِ اتاقش را قفل می‌کرد و تنها به اسمردیاکف آموخته بود که اگر گروشنکا آمد چگونه به‌طور رمزی در بزند تا او در را باز کند. اسمردیاکف (ظاهراً از ترس) این رمز را به دیمیتری لو داده بود. او پیش‌بینی می‌کرد اتفاق‌های ناگواری در حال وقوع است و به همین جهت طی گفتگویی با ایوان، او را ترغیب کرد که فردا به شهر دیگری برود و گفت که خودش هم به دلیل بیماری مزمنی که دارد، احتمالا فردا غش خواهد کرد و برای چند روز در بستر خواهد ماند. ایوان فردای آن روز به مسکو رفت و گروشنکا هم پیامی از نامزد سابق خود دریافت کرد و بی‌خبر به نزد او در یک مسافرخانه در حوالی شهر رفت؛ همان مسافرخانه‌ای که قبلاً دیمیتری در آنجا سه هزار روبل برایش خرج کرده بود.

شب که شد، دیمیتری با مراجعه به خانه گروشنکا، نشانی از او نیافت و با این خیال که نزد پدرش رفته‌است، با عصبانیت راهی خانه فیودور شد و از لای بوته‌ها به پنجره اتاق فیودور نگاه کرد تا ببیند گروشنکا آنجاست یا نه. حتی ضربه رمزی را به پنجره زد تا واکنش فیودور را ببیند و اطمینان پیدا کند که گروشنکا آنجا نیست. در همین هنگام، گریگوری از خواب بیدار شد و با دیدن دیمیتری، با او درگیر شد. دیمیتری او را مضروب کرد و با وضعی آشفته و لباس‌های خونین به خانه گروشنکا برگشت و مستخدم را مجبور کرد به او بگوید گروشنکا کجاست. او بلافاصله عازم اقامتگاه گروشنکا شد. او تصور می‌کرد گریگوری در درگیری با او کشته شده‌است و به همین دلیل قصد داشت بامداد خودکشی کند. پلیس، همان شب، او را که بالاخره توانسته بود دل گروشنکا را به دست آورد، به اتهام قتل فیودور بازداشت کرد. در جریان برگزاری دادگاه، او قتل پدر و دزدیدن سه هزار روبلی را که فیودور برای گروشنکا آماده کرده بود، انکار کرد. ایوان با مراجعه به اسمردیاکف دریافت که قاتل پدرش اسمردیاکف بوده‌است. او حتی سه هزار روبل دزدیده شده را از اسمردیاکف پس گرفت اما قبل از این که بتواند اعترافی رسمی از او بگیرد، اسمردیاکف خودکشی کرد. اسمردیاکف معتقد بود که ایوان با عزیمت به مسکو، به صورت غیرمستقیم به او دستور داده بود که پدرش را بکشد و این مساله ایوان را با عذاب وجدان مواجه کرد؛ به طوری که در دادگاه سعی کرد اعتراف کند قاتل، خودش بوده است اما به دلیل تب مغزی نتوانست شهادت خود را کامل کند و از حال رفت. دیمیتری در دادگاه به تبعید به سیبری محکوم شد و برادرانش، ایوان و الکسی، در صدد فراری دادن او و گروشنکا به آمریکا برآمدند.

روایت مفتش اعظم

«مفتش اعظم» داستانی است که در قالب شعری که ایوان در یکی از دیدارهایش با آلکسی برای او می‌خواند، روایت می‌شود. این شعر، یکی از فصل‌های کتاب را در بر می‌گیرد و بیانی متفاوت از به صلیب کشیدن مسیح را تصویر می‌کند. داستان در قرن پانزدهم میلادی و در زمان رواج تفتیش عقاید و سوزاندن مشرکان روایت می‌شود. مسیح، دیگر بار در شهر سویل در اسپانیا ظهور می‌کند، مردم او را به جا می‌آورند. او از میان جمعیت عبور می‌کند، نابینایی را شفا می‌دهد، دختربچه مرده‌ای را زنده می‌کند. مفتش اعظم، که پیرمردی نود ساله است، به نگهبانان دستور می‌دهد تا او را دستگیر کنند و به زندان بیندازند. شب هنگام، مفتش به دیدار مسیح می‌رود و با او مونولوگی برقرار می‌کند. مفتش به مسیح می‌گوید: «حق نداری بر آنچه تاکنون گفته‌ای چیزی بیفزایی»، «ما به موعظه تو نیازی نداریم» و درنهایت «من تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتد تو را خواهم سوزاند و خودت خواهی دید همین مردمی که امروز به پاهای تو بوسه می‌زدند، چگونه فردا هیزم به آتشت خواهند افکند…»

عناصر داستان

درونمایه

مثل بیشتر آثار داستایفسکی، برادران کارامازوف، یک رمان جنایی است که مانند داستان‌های جنایی امروزی سرشار از شگفتی و تعلیق است. این رمان به گفته مهرجویی، متاثر از داستان قتل پدر داستایفسکی است؛ با این تفاوت که پدر داستایفسکی را سرف‌ها کشتند اما فیودور کارامازوف را پسرانش کشتند. پیرامون پی‌رنگ اصلی، تعداد زیادی پی‌رنگ فرعی وجود دارد که خرده‌روایت‌های داستان را نشان می‌دهند. خودِ داستایفسکی، پرسش محوری کتاب را مساله وجود یا عدم وجود خداوند و خیر و شر در عالم دانسته‌است. به گفته امیر نصری، استاد دانشگاه، برادران کارامازوف، بیش از هر اثر دیگری از داستایفسکی، به آری‌گویی به زندگی و مفهوم رنج پرداخته‌است و جنبه‌های متکثر زندگی را، از غریزه جنسی گرفته تا معنویت، بازنمایی کرده‌است. جوزف فرانک به نمود سه موضوع اصلیِ برآمده از زندگی شخصی داستایفسکی در برادران کارامازوف اشاره کرده‌است: خانواده و فرزندان، حق و عدالت و تفکر مذهبی.

پی‌رنگ

دیمیتری کارامازوف و پدرش، فیودور، در رسیدن به دختری به نام گروشنکا با هم رقیب عشقی‌اند. فیودور را اسمردیاکف فرزند نامشروعش به قتل می‌رساند در حالی که فرزند دیگرش ایوان او را تحریک کرده‌است. اما قراین و شواهد نشان می‌دهد قاتل دیمیتری بوده‌است و دیمیتری به همین سبب محاکمه و محکوم می‌شود.

شخصیت‌پردازی

شخصیت‌های اصلی داستان، پنج نفرند؛ فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش: دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف (که فرزند نامشروع فیودور است). بر اساس آنچه سول مورسون، نویسنده مدخل فیودور داستایفسکی در دانشنامه بریتانیکا نوشته‌است، از بین شخصیت‌های داستان، راوی در تلاش است که آلیوشا را یک قهرمان نشان بدهد اما بیشتر خوانندگان، به شخصیت ایوان علاقه‌مند می‌شوند. هر یک از چهار برادر، وجهی از شخصیت پدر را بیان می‌کنند.

  • فیودور: پدر فاسق و شروری است که همه چیز را به سخره می‌گیرد و از هر فرصتی استفاده می‌کند تا با مسخرگی‌هایش دیگران را بیازارد. او پسرانش را در خردسالی رها کرد؛ چون وجود آنها را فراموش کرد.
  • دیمیتری: فرزند ارشد فیودور و مردی پرشور است که بر سر زنی شیطانی به نام گروشنکا با پدر رقابت می‌کند و حاضر است به خاطر پیروزی در این عشق هر کاری بکند؛ حتی قتل. او با این که پدرش را نکشته بود اما از آنجا که آرزوی مرگ پدر را داشت، محکومیت خود را پذیرفت، با این امید که رنج کشیدن، احساس گناهش را پاک و او را تطهیر کند.
  • ایوان: ایوان به خدا ایمان ندارد اما تمنای آن را در دل دارد که این تضاد در ذهن او را آشفته کرده‌است. او پس از کشته شدن پدرش، در اثر فشار تناقضات ذهنی و منطقی خود، به ورطه جنون می‌غلتد. سول مورسون و کریم مجتهدی شخصیت و دیدگاه‌های ایوان و راسکولنیکف (شخصیت اصلی رمان جنایت و مکافات) را شبیه می‌دانند.نفیسی معتقد است ذهن ایوان گرفتار شکاکیت شده‌است و نمایانگر ذهنِ خودِ داستایفسکی، دست کم در دوره‌ای از زندگانی، است. سیمونز نیز ایوان را آخرین شخصیت «دوچهره» از سلسله شخصیت‌های دوچهره داستایفسکی می‌شمارد که از نظر فکری و معنوی مغرور است و دچار کشمکشی درونی برای رسیدن به خداست؛ همان کشمکشی که خودِ داستایفسکی دچارش بود. ایده ایوان مبنی بر این که «اگر جاودانگی روح وجود نداشته باشد، همه چیز مجاز است»، سراسر داستان را به گفتگویی پرتنش در نفی یا تایید آن کشانده‌است.
  • آلیوشا: فرزند کوچک فیودور است که تحت تاثیر پیر دیر، پدر زوسیما قرار دارد و سعی می‌کند عشق حقیقی مسیحی را به کار ببندد. آلیوشا «برادر خوبه» است و شخصیتی مسیح‌گونه دارد و همیشه در پی نجات دیگران و کمک به آنهاست. نفیسی به نظراتی اشاره می‌کند که آلیوشا را انعکاسی از شخصیت سولویوف می‌دانند که فردی ملایم و مهربان بود. کریم مجتهدی شخصیت او را شبیه به شخصیت میشکین در رمان ابله دانسته‌است.
  • اسمردیاکف: فرزند نامشروع فیودور و یک کلفت است که مادرش را در بدو تولد از دست داده‌است و در خانه به عنوان نوکر مشغول کار است. او با نقصی جسمی متولد شده و اخلاقاً نیز بی‌بندوبار و کلبی مسلک است. او روح خود را به شیطان فروخته و شر مطلق را برگزیده‌است. او بر خلاف بقیه شخصیت‌های داستان هیچ‌گونه تردید و دودلی ندارد و کارش را دقیق و ماهرانه انجام می‌دهد. او با طراحی و اجرای نقشه قتل فیودور، سعی کرد قدرت و هوش خود را به اثبات برساند و با خودکشی، اراده شکست‌ناپذیرش را نشان دهد. هدف او صدمه زدن به دیمیتری یا انجام خواسته باطنی ایوان نبود؛ بلکه می‌خواست برتری خویش و تسلطش را بر سرنوشت اثبات کند، که در تحقق این هدف کاملاً موفق بود.

مهمترین وجه شخصیت پدر، شهوت‌پرستی است که این خصلت را به فرزندانش هم منتقل کرده‌است. این خصلت، دیمیتری را به تباهی می‌کشاند و دومین محرک و انگیزه ایوان محسوب می‌شود و حتی در آلیوشا هم خود را می‌نمایاند. در داستان از دیمیتری نقل می‌شود که «کارامازوف‌ها همه فیلسوفند و غریزه حیوانی در آنها دائماً در نبرد با وجه اخلاقی و روحانی سرشتشان است.»

کریم مجتهدی معتقد است که شخصیت سه برادر (دیمیتری، ایوان و آلکسی) بیان کننده سه جنبه از زندگی فکری و روحی نویسنده است؛ دیمیتری جنبه رمانتیک داستایفسکی را نمایان می‌کند که در نهایت به بن‌بست می‌رسد، ایوان یادآور روزهایی است که داستایفسکی در پی در هم آمیختن مسیحیت و سوسیالیسم بود و سوسیالیسم را مسیحیتی جدید در عصر خود می‌دانست و آلیوشا مظهر اعتقاد داستایفسکی به بازگشت خویشتنِ روسی؛ یعنی مسیحیت ارتودکس است.

تاثیرپذیری

به گفته ویکتور تراس، نویسنده کتاب تاریخ ادبیات روس، برادران کارامازوف وجوه متناظری با آثار شکسپیر دارد که خود داستایفسکی به آن واقف بود؛ چنان که در این رمان از شخصیت‌های آثار شکسپیر مانند اوفلیا، اتلو و هملت نام برده شده‌است. داستایفسکی منتقد سرسخت ولتر بود و شخصیت‌های مختلف این رمان نیز به ولتر اشاراتی دارند؛ چنان که فیودور کارامازوف در داستان مضحکی، به او اشاره دارد. تراس این اشارات غیرمستقیم را واکنش داستایفسکی به نهضت روشنگری می‌داند. همچنین دیدگاه ایوان با ولتر همدلانه است. نویسنده دیگر مورد علاقه داستایفسکی که در به نظر می‌رسد الهام‌بخش او در این رمان بوده، ویکتور هوگو است. جولیان کانلی، شخصیت پدر زوسیما را برگرفته از شخصیت اسقف میربل در بینوایان و داستان «مفتش اعظم» را شبیه به آخرین روز یک محکوم می‌داند. به گفته رابین میلر، داستایفسکی گزاره‌های اخلاقی روسو و بالزاک را گرفته و به آنها ماهیتی متافیزیکی داده‌است. به گفته تراس، داستایفسکی شخصیت فیودور را از یک شخصیت لوده سال‌خورده در نمایش‌نامه راهزنان شیلر اقتباس کرده‌است. در روایت «مفتش اعظم» نیز از قول مفتش توصیه‌هایی از قبیل «دست‌شُستن از آزادی و رها شدن از بار مسئولیت و گناه» صورت می‌گیرد که در نمایش‌نامه دن کارلوس شیلر ارائه شده‌است. همچنین در بین نویسندگان روس، تاثیر پوشکین و گوگول بر داستایفسکی قابل ملاحظه است. علاوه بر این‌ها، تاثیر کتاب مقدس و تلاش داستایفسکی برای ترجمه آموزه‌های آن برای انسان روس مدرن قابل توجه است.

اهمیت

داستایفسکی برای نوشتن این رمان وقت و انرژی زیادی صرف کرد تا بتواند ارج و شهرت سابق خود به عنوان یک نویسنده را دوباره به دست آورد؛ چنان که در نامه‌ای به تاریخ ۱۳ اوت ۱۸۷۹ به آنا، همسرش نوشت: «این روزها، بارِ کارامازوف‌ها بر دوشم سنگینی می‌کند. باید تمامش کنم. همچون جواهرساز، استادانه صیقلش دهم. اما کاری است به غایت دشوار و خطیر و نیروی زیادی از من طلب می‌کند.»

نویسنده بریتانیایی سامرست موآم این کتاب را در فهرست ده رمان برتر جهان قرار داده است. مهرجویی از این کتاب با عنوان مهمترین اثر داستایفسکی و یکی از برجسته‌ترین آثار ادبی جهان یاد می‌کند که سنتز همه تفکرات، ایده‌ها و شخصیت‌های رمان‌های قبلی را در خود جمع کرده‌است. او دیالوگ آلیوشا و ایوان در کافه را «جلوه راستین اندیشه داستایفسکی» می‌داند. در این فصل از کتاب، یکی از دو برادر از لزوم کشتن مسیح و دروغی که او و بشریت را فراگرفته‌است، حرف می‌زند و دیگری از نجات روح و رستگاری در اثر ایمان به مسیح. سول مورسون نیز معتقد است این فصل از کتاب (عصیان) به همراه دو فصل «مفتش اعظم» و «شیطان؛ بختک ایوان فیودورویچ» را می‌توان در زمره درخشان‌ترین صفحات ادبی جهان برشمرد. شیطانی که به دیدار ایوان می‌آید نه بزرگ است و نه شیطانی؛ بلکه کوچک و مبتذل است و نمادی است از پیش پا افتاده بودن شر در جهان. به گفته مورسون، تصویر شیطان کوچک، تاثیر زیادی بر اندیشه و ادبیات قرن بیستم داشته‌است. نفیسی نیز عالی‌ترین صفحات خلق شده در ادبیات روسیه را در همین کتاب دانسته‌است.

رابرت بِرد برادران کارامازوف را مهم‌ترین عرضه‌داشتِ کیش ارتودکس به جهانیان و حتی خود روسیه شمرده‌است که از پویش داستایفسکی در باب فرهنگ دینی روسیه حاصل شده‌است. برد معتقد است که محوریت این اثر، مشروعیت بخشیدن به نهاد «پیر دیر» در کلیسای ارتودکس بود تا بتواند وجهه عمومی این مذهب را در روسیه و سراسر دنیا بهبود بخشد. داستایفسکی پیر دیر را شخصیتی می‌دانست که می‌توانست به مسیحیت ارتودکس نفس تازه‌ای بدهد و آن را از «فلجی» که «سال‌هاست گریبانگیرش شده‌است» برهاند. به همین جهت شخصیت پدر زوسیما در داستان به عنوان پیر دیر معرفی می‌شود و داستایفسکی در توصیف جایگاه او می‌نویسد: «پیر دیر کسی است که جان و اراده مرید را به جان و اراده خود پیوند می‌زند. شخص سالک، پس از انتخاب، از اراده خودش چشم می‌پوشد و تسلیم او می‌کند، در تسلیم و وارستگی کامل.»

داستایفسکی در این کتاب، علاوه بر روایت کردن داستان، سیری از تحول افکارش را نیز ارائه کرده‌است؛ تقابل دو نسل متوالی از پدران و پسران که در جوان خام به آن پرداخته بود، تقابل میان معتقدان و منکران دین که در جن‌زدگان مورد بحث بود و بحث‌ها و تقابل‌های میان دو رقیب عشقی که در ابله منعکس شده بود، همه از نو در این کتاب سوژه داستایفسکی قرار گرفتند و او نگاهی دوباره و با شیوه‌ای جدیدتر به این موضوعات داشته‌است.

تلویزیون

در سال ۲۰۰۹ یک مینی سریال تلویزیونی روسی با نام برادران کارامازوف تولید و پخش شد که در ساخت آن تلاش شده بود با داستان اصلی کتاب کاملاً منطبق باشد.

در سال ۲۰۱۳ یک مینی سریال ژاپنی با نام کارامازوف نو کئودای تولید و پخش شد که در آن، روایت برادران کارامازوف در ژاپن مدرن بازسازی شده‌است.

روایت «مفتش اعظم» نیز دستمایه درام تلویزیونی یک ساعته انگلیسی با نام مفتش، ساخته سال ۲۰۰۲ شد که در آن درک جاکوبی در نقش مفتش اعظم بازی کرد.

منبع ویکی پدیا

مشخصات کالا
نوع جلد

شومیز

زبان

فارسی

تعداد صفحات

942

قطع

رقعی

مترجم

مشفق همدانی

نویسنده

فئودور داستایوفسکی

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب برادران کارامازوف دو جلدی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کالاهای مرتبط

رفتن به بالای صفحه

فروشگاه اینترنتی کتاب آیین، مرکز خرید انواع کتاب های ادبیات، اسطوره، تاریخ، جیبی، داستان کوتاه، اقتصاد، باستان شناسی، خاطره نویسی، داستان بلند، دین و عرفان، رمان ، روانکاوی و روانشناسی، زندگی نامه، سیاست، علوم اجتماعی، علوم انسانی، علوم سیاسی، علوم تجربی، فلسفه، کلاسیک، کودک و نوجوان، گزارش نویسی، مختصر مفید، مصاحبه، مقاله، موسیقی، نامه نگاری، نقد ادبی و هنر میباشد.

تمامی حقوق این سایت متعلق به کتاب آیین می باشد. Copyright © 2024 AeenBook | طراح سایت: آژانس دیجیتال مارک وب