کتاب تهوع – نویسنده ژان پل سارتر
کتاب تهوع نوشته ژان پل سارتر، یکی از آثار معروف ادبی نویسندگان فرانسوی است که ابتدا در سال 1938 منتشر شد. این اثر به عنوان یکی از نمونههای مهم از جریان انسانیت نو و واقعگرایی ادبی شناخته میشود.
در کتاب تهوع، داستان نقاشی به نام روا ناروا را دنبال میکنیم که به محیطی خالی از احساسات و بیمعنا کشیده میشود. او تلاش میکند تا واقعیتهای زندگی را درک کند و معنایی برای وجود خود پیدا کند. اما در این راه، با تهوع و عدم معنی چیزها روبرو میشود.
کتاب تهوع به شکل یک رمان فلسفی نوشته شده است و در آن، سارتر به بررسی مسائل انسانیت، وجودی، اختیار و معنای زندگی پرداخته و تأکید دارد که هیچ چیز در دنیا از خودی و معنای زندگی معاف نیست. این کتاب به خواننده فرصت میدهد تا فلسفه زندگی و وجود را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهد و به تفکرات عمیقی درباره واقعیت و معنای وجود انسان بپردازد.
کتاب تهوع یکی از آثار مهم ادبی سارتر است که تأثیرگذاری و اهمیت بسیاری در زمینه ادبیات و فلسفه دارد و به عنوان یکی از آثار کلاسیک ادبی معاصر شناخته میشود.
خصوصیات کتاب تهوع
کتاب تهوع از ژان پل سارتر یک اثر ادبی فلسفی با ویژگیهای زیر است:
- رمان فلسفی: کتاب تهوع به عنوان یک رمان فلسفی شناخته میشود؛ به این معنی که نویسنده در طول داستان به مسائل فلسفی و وجودی میپردازد و تفکرات عمیقی را درباره انسانیت، معنای زندگی و وجود انسان مطرح میکند.
- شخصیت اصلی: داستان از دیدگاه شخصیت اصلی به نام روا ناروا روایت میشود. او یک نقاش فرانسوی است که به محیط خالی از معنا و تهوع کشیده میشود.
- تعبیر تهوع: تهوع در این کتاب به عنوان یک احساس عجیب و متفاوت توصیف میشود که روا ناروا از واقعیت و وجود خود تجربه میکند. او تحت تأثیر این احساس به جستجوی معنای زندگی میپردازد.
- مفاهیم فلسفی: کتاب شامل بحثهای فلسفی مهمی است که به موضوعاتی از قبیل وجودیت، اختیار، معنای زندگی، و بیمعنایی واقعیتهای زندگی انسان میپردازد.
- اسلوب نثری: سارتر از یک زبان متفاوت و تأملی برای نگارش کتاب استفاده کرده و اثر ادبی خود را با اسلوب نثری منحصر به فرد و نوآورانه نشان میدهد.
- تأثیرگذاری: کتاب تهوع به عنوان یکی از آثار مهم در تاریخ ادبیات و فلسفه شناخته میشود و تأثیر زیادی بر دیدگاههای فلسفی و ادبی معاصر داشته است.
این کتاب یکی از آثار کلاسیک فلسفی و ادبی است که به خواننده فرصت میدهد تا در دنیای تأمل و تفکر درباره معنای زندگی و وجود انسان عمیقتر بپردازد.
بخشی از کتاب
درست است. یادم رفته بود که او انسانگراست. لحظهای ساکت میماند. فرصتی میخواهد تا تر و تمیز و بیامان، ترتیب نصف گوشت گاو بخارپزشدهاش را با یک تکه نان درسته بدهد. «انسانها هستند…» این آدم عاطفی سراپا خودش را به تصویر کشید. بله، اما بلد نیست این را خوب بگوید. مسلما روح چشمهایش را پر کرده، ولی روح کافی نیست.
قبلا با چند انسانگرای پاریسی رفتوآمد میکردم. صد دفعه از دهانشان شنیدم که میگویند «انسانها هستند»، ولی این فرق میکرد! ویرگان بیمانند بود. عینکش را برمیداشت، انگار که میخواست خودش را در تن انسانیاش عریان نشان دهد. با چشمهای نافذ و نگاهی سنگین و خسته، طوری به من خیره میشد که انگار میخواست لختم کند تا به جوهر انسانیام برسد. بعد خوش زمزمه میکرد: «انسانها هستند، دوست من، انسانها هستند»، و به «هستند» قدرتی ناشیانه میداد، طوریکه انگار عشقش به انسانها، دمادم تازه و حیران، در بالهای غولآسایش گیر میکرد.
اداهای خودآموخته این لطافت را نداشت. عشقش به انسانها سادهدلانه و خشن بود. او انسانگرایی دهاتی است. به او میگویم:
انسانها… بهنظر نمیآید که شما خیلی در بندشان باشید. شما که همیشه تنهایید و همیشه سرتان توی کتاب است.
خودآموخته دستهایش را به هم میزند و با بدجنسی میزند زیر خنده:
ای آقا! اشتباه میکنید. بگذارید بگویم تا چه اندازه در اشتباهید.
لحظهای به فکر فرو میرود و یواشکی از لمباندن دست میکشد. صورتش مثل سپیدهدم نورانی است. پشت سرش، زن جوان بهطرزی جلف قهقهه میزند. دوستش به طرفش خم شده و در گوشش پچپچ میکند. خودآموخته میگوید:
اشتباهتان کاملا طبیعی است. باید خیلی وقت پیش بهتان میگفتم، ولی من خیلی کمرو هستم، آقا. دنبال یک فرصت میگشتم.
مؤدبانه میگویم:
حالا وقتش است.
من هم همینطور فکر میکنم. من هم همینطور فکر میکنم! آقا، میخواهم بگویم…
مکث میکند و سرخ میشود:
ولی شاید مزاحمتانم؟
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.