کتاب مبارزه را در ذهن خود ببرید – نویسنده کریگ گروشل
درباره کتاب مبارزه را در ذهن خود ببرید
باور دارند که بزرگترین جنگ، نه نبردی است که ارتشها میدهند، بلکه نبردی است که درون ذهن انسانان رخ میدهد. آنچه ما از معلمان یاد میگیریم، آموزههای دینی، قوانین خانواده و انتظارات والدین، هرگز کاملاً با یکدیگر سازگار نیستند. ترجیحات شخصی نیز یک جبهه دیگر در این میدان نبرد هستند که به قدرت و تلاش برای غلبه بر هر رقیبی اقدام میکنند. وجود این نیروهای مختلف باعث میشود ما دچار تعارضات، آشفتگیها و احساس شرم شویم. به خاطر اینکه افکار، واقعی رهبران ما هستند. کرگ گروشل نویسنده کتاب مبارزه را در ذهن خود ببرید اعتقاد دارد که کیفیت زندگی به آنچه که ما به آن فکر میکنیم وابسته است و این ادعا به هیچ وجه اغراق نیست.
ما در مسیر افکارمان پیش میرویم؛ هرچه بهتر این حقیقت را درک کنیم، توانایی تغییر به سمت یک زندگی قویتر را پیدا میکنیم. تعالیم کتاب مقدس و تجربه نسلهای گذشته بارها صحت این موضوع را ثابت کردهاند و در سالهای اخیر، جریان درمان شناختی-رفتاری نیز شواهدی علمی به آن اضافه کرده است. بسیاری از مشکلات، از اختلالات تغذیه گرفته تا روابط ناپایدار و حتی افسردگی، متأثر از الگوهای فکری اشتباه هستند. بنابراین اگر ما به دنبال درمان واقعی هستیم، راهی جز ورود به عرصه ذهن نداریم. بلکه باید با سلاح مناسب وارد جنگ افکار شویم.
واقعاً لحظهای عجیب است، زمانی که متوجه میشویم آنچه فردا هستیم نتیجه فکرهای امروز ما خواهد بود و عجیبتر اینکه هیچکس به ما درباره قدرت فکرمان هشدار نداده است. اگر از مسیری که تاکنون در زندگی طی کردهاید راضی نیستید، شاید در نقطهای هستید که باید ذهن خود را بررسی کرده و بخشهایی از آن را تغییر دهید. شاید به تلاش بیشتری نیاز داشته باشید و باید به کمک بخشی از ذهنتان که کمی دورافتادهست، بپردازید و مدتهاست در میدان نبرد با افکار منفی تنها قرار گرفتهاید… .
مطالعه کتاب مبارزه را در ذهن خود ببرید بهترین گامی است که میتوانید در این شرایط بردارید. از آموزههای روحانی کرگ گروشل بهرهمند شوید و در این نبرد ذهنی با افکار سازنده همراه شوید و کنترل کشتی زندگی را به دست بگیرید. این کتاب، مسائل و حقایقی را مطرح میکند که میتواند برایتان مفید واقع شود، چه شما مذهبی باشید و چه نه. اگر از تلاشهای ناموفق برای تغییر خسته شدهاید، این امر هیچ ایرادی ندارد، چرا که همهی ما در مسیر تغییرات تلاشهای بیفرجامی داشتهایم اما اینبار، تنها نیستید. شما در آستانه کشف قدرت بیکرانی که خداوند به بندگانش میدهد
قسمتی از کتاب
وقتی کودک بودم، خانوادهام مالیاتی برای خرید لباسهای معروف نداشتند. بنابراین، مادرم لباسهای دست دوم از برند ایزود را برایم میخرید و سپس نام مارک آنها را بریده و بر روی پیراهنهایم میدوخت. احساس میکردم که در جعلیگری دست دارم. در کلاس دوم، دریافتم که مشکلی در دیدن دارم. نه تنها نمیتوانستم پیراهنهای جعلیام را با شلوارهای غیر برندم هماهنگ کنم، بلکه هرگز زیبایی دنیای اطرافم را به چشم دیگران نمیدیدم. احساس میکردم که نقص دارم.
در یک مسابقه املای کلمات، واژه “میسیسیپی” را اشتباه نوشتم. ما یک ملودی برای یادگیری نوشتن کلمات یاد گرفته بودیم: هرگاه حرف “i” ظاهر شود، حرف “i” یکبار و حروف بعدی دوبار میآید. چطور میتوانستم املای “میسیسیپی” را اشتباه بنویسم؟ احساس کردم که بیاهمیت هستم. در کلاس پنجم، دختری به نام تیفانی به خاطر پسری به نام برایان با من دوستی را قطع کرد. دلیلش چی بود؟ برایان یک موتور سیکلت داشت. من فقط یک موتور گازی داشتم. احساس کردم که متفاوت و غیرقابل قبول هستم.
پدرم در لیگ دسته دوم بیسبال بازی میکرد. او یک قهرمان حرفهای بود و من نمیدانستم آیا میتوانم به اندازه او در تیم کالج بازی کنم یا خیر. احساس کردم که کافی نیستم. این واقعات جداگانه، همراه با رخدادهای دیگر، نگرش من نسبت به خود را شکل داد که بهطور واقعی به عنوان یک نوجوان جوان، آن را به خودم تحمیل کردم. احساس کردم که منقطع هستم.
به طور معمول، شما نیز شاید دروغهای خود را داشته باشید که از پیشرفت شما جلوگیری میکنند. دروغهای من تقریباً نزدیک بودند که من را از رفتن به کلیسا دور نگه دارند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.