کتاب مغز پویا – نویسنده دیوید ایگلمن
کتاب مغز پویا، نوشتهی دیوید ایگلمن، به عنوان یکی از مهمترین و جامعترین آثار در زمینه مطالعات علمی درباره مغز انسان شناخته میشود. این کتاب در سال 2020 با عنوان زیرعنوان “مغزی که هر لحظه خود را تغییر میدهد” وارد بازار شد و با روشن و ساده بیان کردن نظریات علمی مرتبط با عملکرد مغز، به توجه عموم مخاطبان پرداخت.
یکی از ستایشگران این کتاب، نویسنده معروف افغان، خالد حسینی، است که ایگلمن را به دلیل استفاده هوشمندانه از داستان و روایت در این اثر تحسین کرده و نثر ساده و دلنشین آن را یکی از مهمترین جذابیتهای کتاب دانسته است.
کتاب مغز پویا به طور جامع به سوالاتی که درباره مغز مطرح میشود، پاسخ میدهد. این پرسشها گاهی ساده میآیند، اما در پاسخ به آنها، اطلاعات و دانشهای بیشماری پنهان است. میتوان به برخی از این سوالات اشاره کرد: آیا عشق و احساسات عاشقانه تأثیر مشابهی با مواد مخدر دارد؟ چرا برخی افراد با تواناییهای شگفتآور در یک زمینه خاص، مثلاً تیراندازی، به دنیا میآیند؟ آیا افراد نابینا یا ناشنوا با افزایش حواس شان به لمس و بویایی، تجربیات جدیدی پیدا میکنند؟ اینکه چرا مغز در طول روز فعال بوده و در شبها به استراحت نیاز دارد، مرتبط با چرخش زمین به دور خورشید میباشد؟ آیا میتوان مغز انسان را با یک ماشین پیشرفته مقایسه کرد؟ این کتاب به این سوالات و موارد دیگری که به طور جدی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند، پاسخ میدهد.
قسمتی از کتاب
قسمت 1
“تصور کنید به جزیرهای میروید که همهی مردم آن نابینا متولد شدهاند. همهی آنها با استفاده از خط بریل و الگوهای کوچک ورودیهایی که از سرانگشتان خود احساس میکنند، میتوانند بخوانند. مشاهده میکنید که وقتی به برخی از برآمدگیهای خط بریل میرسند، یا از خنده منفجر میشوند یا زیر گریه میزنند. چگونه میتوانید همه آن هیجانها را در نوک انگشتانتان جای دهید؟ برایشان توضیح میدهید که وقتی شما از خواندن یک رمان لذت میبرید، کره چشمانتان روی خطوط و خمیدگیهای خاصی تمرکز میکند. هر کرهی چشم، مجموعهای از سلولهایی است که برخورد فوتونها را ثبت میکنند و این امکان را فراهم میکند که شکل نمادها را ثبت کنید. شما یک مجموعه از قواعد را به خاطر سپردهاید که بر اساس آنها صداهای مختلف را نشان میدهند. بنابراین، به ازای هر نوشتهی رمان، صدایی را در سرتان میخوانید و میدانید همان چیزی را دارید میشنوید که اگر شخص دیگری آن را با صدای بلند میخواند، میشنیدید. الگویی که از سیگنالدهی عصبی-شیمیایی حاصل میشود، باعث میشود از خوشحالی منفجر شوید یا زیر گریه بزنید. نمیتوانید اهالی جزیره را به خاطر اینکه درک حرفهایتان برایشان دشوار است، سرزنش کنید.
سرانجام، شما و آنها به این حقیقت ساده میرسید که: نوک انگشت یا کره چشم فقط وسیلهای محیطی است که اطلاعات دریافتی از دنیای خارج را به جرقههایی در مغز تبدیل میکند. پسازآن، کار دشوار تفسیر را مغز انجام میدهد. شما و ساکنان جزیره به این حقیقت مشترک میرسید که در آخر هر چیز، تریلیونها جرقهای وجود دارد که با سرعت در مغز جابهجا میشوند و اینکه چیزی که برایشان اهمیتی ندارد، شیوه ورود اطلاعات است.”
قسمت 2
تصور کنید یک کودک مدرسهای را که به نقشه جغرافیایی نگاه میکند و فکر میکند که همه مرزهای کشورها پایدار و بدون تغییر هستند. اما یک تاریخدان حرفهای میداند که مرزهای کشورها بر اساس وقایع تاریخی شکل گرفتهاند و در هر موقعیتی ممکن بود تاریخ به شکل دیگری پیش میرفت: ممکن بود شاهزاده مورد نظر بمیرد، مزارع ذرت از بلا در امان مانده باشند، یا یک کشتی جنگی در دریا غرق شود و سرنوشت جنگ به صورت متفاوتی رقم بخورد. تغییرات کوچک میتوانست به صورت یک آبشار، نقشهی متفاوتی از جهان به وجود آورد.
همینطور، درباره مغز هم همینطور است. گرچه تصاویر سنتی در کتب درسی به نحوی نشان میدهند که گویی نورونهای مغز مانند دانههای اسمارتیز در یک شیشه، به آرامی و خوشحال در کنار هم قرار دارند، اما نباید از این تصویر خود را فریب داد: نورونها برای بقا با یکدیگر رقابت میکنند. همانند کشورهای هممرز، نورونها مرزهای خود را مشخص میکنند و از آن دفاع میکنند. آنها در همهی سطوح برای قلمرو و بقای خود مبارزه میکنند: هر نورون و هر اتصال بین نورونها درگیر منابع با دیگران است. این جنگ مرزها طی عمر مغز ادامه دارد و نقشهها به گونهای بازسازی میشوند که تجربیات و هدفهای هر فرد همواره در ساختار مغز بازتاب مییابد.
اگر یک حسابدار تصمیم بگیرد که پیانو را بازی کند، ناحیهای از مغزش که به انگشتان مرتبط است، گسترش مییابد؛ اگر به عنوان اپراتور میکروسکوپ فعالیت کند، قشر بینایی او توانایی بیشتری برای تشخیص جزئیات کوچک را پیدا میکند؛ اگر به عنوان کارشناس عطری شناخته شود، ناحیه مغزی مرتبط با بویایی در او بزرگتر میشود…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.