کتاب نوشته های پراکنده – نویسنده صادق هدایت
کتاب نوشته های پراکنده مجموعهای کامل از نوشتههاي پرارزش صادق هدايت، نویسندهی مطرح ایران است که بهطور پراكنده به جا ماندهاند. این نوشتهها به همت حسن قائمیان و درخواست پدر خود صادق هدایت، آقای هدایتقلی هدایت انجام شدهاند.حسن قائمیان از طرفداران و دوستان نزدیک صادق هدايت بود و خود نیز در مطبوعات فعالیت داشت.
کتاب نوشته های پراکنده شامل داستانها، مقالهها، قطعات و جزوههای گوناگون و نوشتههای فرانسوی صادق هدايت است. ابتدا این کتاب مقدمهای کامل وجود دارد و دربارهی این کتاب و محتوای آن دقیق توضیح داده شده است که برای علاقهمندان به آثار این صادق هدایت بسیار جذاب و خواندنی است. برخی از این داستانهای این اثر عبارتاند از کلاغ پیر، تمشک تیغدار، مرداب حبشه، حکایت با نتیجه، کور و برادرش و سایه مغول.
صادق هدایت دربارهی خودش گفته است
“شرححال من هیچ نکتهی برجستهای در برندارد. نه پیشآمد قابلتوجهی در آن رخ داده، نه عنوانی داشتهام، نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام، بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام، همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و رئیس هایم از من دلخونی داشتهاند. بهطوریکه هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیان آوری پذیرفته شده است. رویهمرفته موجود وازدهی بیمصرف قضاوت محیط دربارهی من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد”.
دیسته بندی کتاب نوشته های پراکنده
کتاب نوشته های پراکنده صادق هدایت را به سه دسته زیر میتوان تقسیم کرد:
- اول: داستانها
- دوم: مقالهها، قطعات و جزوههای گوناگون
- سوم: آنچه صادق هدایت به فرانسه نوشته است.
صادق هدایت که اکثر وقت خود را به مطالعه نوشتههای نویسندگان بزرگ خارجی و داخلی اختصاص میداد، با اطلاعات زیاد و تشخیص دقیقی که داشت، بعضی وقتا هنگام مطالعه، به اثری از یکی از نویسندگان خارجی یا به یک موضوع درخور تحقیق برخورد میکرد که توجه او را به آن جذب میکرد و به وجد میآمد تا آن اثر را به فارسی برگرداند و نظریاتش را به صورت مقالهای به چاپ برساند. غالب این نوشتهها از حیث حجم طوری نبود که بتوان آن را به صورت کتابی جداگانه منتشر کرد؛ مجبوری باید آن را در یکی از مجلهها یا نشریههای مناسب درج نمود. همین نوشتههاست که الان قسمت اعظم متن این کتاب را تشکیل میدهد. قسمتی دیگر از نوشتههای این مجموعه، آثاری است که در زمان حیات هدایت به صورت جزوههای کوچک به چاپ رسیده و عنوان بیشتر آنها در فهرست آثار وی ذکر شده است.
قسمتی از متن کتاب نوشته های پراکنده
یک قلمتراش، یک کتاب کوچک و دیگر هیچ. معلوم بود چگونه میتوانست امیدوار باشد که پول را روی میز بیابد!… باید برگردد ولی یک خورده تردستی، یکجور زرنگی، میتوانست او را نجات بدهد… به تختی که کنار در بود نزدیک شد. روی صندلی یکچیزی بود. دست را جلو برد. این ششلول بود. کارلو دلش تو ریخت… آیا نباید آن را بردارد؟ چرا این مرد اسلحه خودش را در دسترس گذاشته بود؟ اگر بیدار بشود و او را ببیند…چه اهمیتی دارد؟ او خواهد گفت: «آقا بلند بشوید سه ساعت از دسته گذشته.»
ششلول را سر جایش گذاشت و جستوجوی خود را دنبال کرد. بهطرف صندلی دیگر نزدیک شد. این پیراهن است و بعد خدایا همان چیزی را که جستوجو میکرد… یک کیف پول… آن را برداشت و در دست گرفت. صدای خسخس آمد. کارلو بهچابکی پهلوی یکی از تختها دراز کشید…. صدای خسخس دیگر بلند شد و نفس پر صدای یکی از آن خوابیدهها… یک سرفه آهسته بعد خاموشی، یک خاموشی ژرف. کارلو که کیف پول را در دست داشت بدون حرکت همانجا خشکشده بود، هیچچیز تکان نمیخورد.
افق سفید شد. کارلو جرئت نمیکرد بلند بشود. بعد چهار دستوپا بهسوی درباز رفت از آن گذشته خود را در راهرو کشانید. آهسته بلند شد نفس تازه کشید و کیف پوک را که سه تا جا داشت باز کرد. در طرف چپ و راست آن چندین پول نقره بود حفرهای که در میان داشت با قلاب مخصوصی بسته شده بود. کارلو وظیفه خودش میدانست که آن را باز بکند و دو انگشت خود را در آن میان فرو برد. سه پول طلا به دستش خورد. اول فکر کرد دو تا از آنها را بردارد اما این وسوسه را از خود دور کرد. یکی از آن بیست فرانکیها برداشت و در آن را بست. سپس به زانو نشسته از لای در نیمهباز اتاق را که دوباره خاموش شده بود دوباره نگاه کرد و با یک حرکت تند کیف را سرانید تا زیر تختخواب دوم. اگر مسافر بیدار بشود گمان خواهد کرد که کیف از روی صندلی افتاده و تا آنجا لغزیده. کارلو آهسته بلند شد. ناگهان خشخش آهستهای شنیده شد و صدایی آمد که پرسید:
کارلو جلو نفسش را گرفت، چند قدم پس پسکی رفت و خودش را کشانید در اتاق زیرشیروانی. آنجا مطمئن بود. گوش داد باز هم شنید که از رختخواب صدا کرد. بعد خاموشی برقرار شد. پول طلا را مابین دو انگشتش نگهداشته بود. او به مراد دلش رسیده بود!
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.