کتاب آبنبات نارگیلی – نویسنده مهرداد صدقی
کتاب آبنبات نارگیلی داستانی طنز و نوستالژیک از مهرداد صدقی است که ادامهی مجموعهی محبوب “آبنبات” شامل جلدهای پیشین “آبنبات هلدار”، “آبنبات پستهای” و “آبنبات دارچینی” میباشد. نویسنده در تمام این جلدها به روایت زندگی پسرکی به نام محسن میپردازد که در دهههای شصت و هفتاد شمسی زندگی میکند. این روایت با همهی تلخیها و ناکامیهای آن دوران، حس آشنا و نوستالژیکی را برای مخاطب ایرانی به ارمغان میآورد.
درباره کتاب آبنبات نارگیلی
داستانهای فارسی بهسبب اشتراکات فرهنگی، تأثیری عمیق بر جان و روح مخاطبان ایرانی میگذارند. این داستانها روایتگر رویدادهایی هستند که ما یا اجدادمان با گوشت و پوست و استخوان تجربه کردهایم. دههی شصت شمسی، بهعنوان دورهای نوستالژیک شناخته میشود و حتی اگر در آن زمان زندگی نکرده باشیم، از نوستالژیهای آن دوران کموبیش آگاهیم. مهرداد صدقی، طنزنویس موفق ایرانی، با بهرهگیری از این حس نوستالژی، پرفروشترین داستانهای خود را در قالب مجموعهای ادامهدار به نگارش درآورده است.
او ابتدا سهگانهای تحت عناوینِ «آبنبات هلدار»، «آبنبات پستهای» و «آبنبات دارچینی» منتشر کرد و حالا با کتاب «آبنبات نارگیلی»، این سهگانه را به مجموعهای دنبالهدار تبدیل کرده است. نویسنده در تمام این داستانها، ماجرای پسری به نام محسن را روایت میکند؛ پسری شکمو و سربههوا که درگیریاش با چالشهای زندگی، موقعیتهای خندهداری را رقم میزند. این داستانها با تمام تلخیها و ناکامیهای آن دوران، حس آشنایی و نوستالژیکی را برای مخاطب ایرانی به ارمغان میآورند و تجربهای دلنشین و ماندگار را خلق میکنند.
اولین جلد از مجموعه، “آبنبات هلدار”، محسن را بهعنوان فرزند پنجم خانوادهای بجنوردی در دوران کودکیاش معرفی میکند. او در طول کتابهای مجموعه بهتدریج بزرگ میشود و دوران نوجوانی خود را پشت سر میگذارد. “آبنبات هلدار” حوادث تلخ و شیرین دههی شصت ایران را بازنمایی میکند. این کتابها با وجود محتوای طنز و خیالیشان، اشارههای دقیقی به رویدادهای تاریخی ایران و جهان دارند و از منظر تاریخ شفاهی قابل اتکا هستند. به عنوان مثال، حوادثی چون تخریب دیوار برلین، حملهی صدام به کویت، انتخابات مجلس و تجزیهی شوروی، از جمله رویدادهایی است که مهرداد صدقی در خلال داستان به آنها توجه نشان میدهد. گویش محلی شیرین بجنوردی نیز یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این مجموعه است که در جلد اول بهخوبی نمود پیدا میکند و در جلدهای دیگر، همزمان با رشد و نمو شخصیت، جغرافیای بومی جای خود را به جغرافیای وسیعتری میدهد. بنابراین، میتوان گفت مهرداد صدقی بخشی از موفقیت “آبنبات هلدار” را مدیون این گویش شیرین است که به طنز کتابش غنا بخشیده است.
در کتاب “آبنبات پستهای”، داستان از دههی شصت وارد دههی هفتاد میشود و دوران جنگ تحمیلی را پشتسر میگذارد. همانطور که در جلد پیشین، مصیبتهای مردم ایران در مواجهه با تأثیرات جنگ، هستهی اصلی رمان را تشکیل میداد، در جلد دوم نیز بُعد دیگری از زندگی اجتماعی مردم به نمایش گذاشته میشود. “آبنبات پستهای” با کنجکاوی محسن برای فهمیدن راز دوستش سعید آغاز میشود؛ کنجکاویای که در نهایت او را سرخورده و پشیمان میکند. مهرداد صدقی در این جلد از مجموعه نیز، مانند دیگر جلدها، در کنار روایت داستانی بانمک و طنازانه، تاریخشماری از حوادث روز را ارائه میدهد. هرچند محسن با بالاتر رفتن سنش کمی عاقلتر به نظر میرسد، اما همچنان کودکِ درونِ فعالی دارد و ماجراهای خندهداری را رقم میزند.
در ادامهی این مجموعه، “آبنبات دارچینی” و “آبنبات نارگیلی” نیز به مخاطبان ارائه میشوند. مهرداد صدقی با استفاده از حس نوستالژی و وقایع تاریخی، موفق شده داستانهایی دلنشین و خندهدار خلق کند که علاوه بر سرگرم کردن مخاطب، تصویری زنده از تاریخ معاصر ایران را نیز به نمایش میگذارد.
کتاب “آبنبات دارچینی” پیش از “آبنبات نارگیلی” نوشته شده و زمینه را برای حوادث نیمهی دوم دههی هفتاد فراهم میکند. در این کتاب، دغدغههای محسن همراه با افزایش سنش بزرگتر میشود، اما او همچنان طناز و حاضرجواب باقی میماند؛ ویژگیای که مخاطبان مهرداد صدقی را در طول کتابهای این مجموعه به دنبال خود کشانده است. نویسنده بهطور هوشمندانهای به کنار گذاشته شدن تدریجی سنتها و آداب و رسوم اشاره میکند و تصویری دقیق از جامعهی دههی هفتاد ایران را ترسیم مینماید.
در نهایت، داستان به نیمهی دوم دههی هفتاد میرسد؛ زمانی که محسن بیست ساله شده و دانشجوی دانشگاه گرگان است. او در نامهای خطاب به دوستش امین، از وضعیت خود و خانوادهاش میگوید و جویای حال تکتک اعضای خانوادهی امین میشود. محسن در پایان نامه اقرار میکند که تمام این پرگوییها به این خاطر بوده که بتواند سر صحبت را دربارهی دریا، خواهر امین، باز کند.
مهرداد صدقی آماده است تا در “آبنبات نارگیلی” فصل جدیدی از زندگی محسن را بگشاید و همگام با او، تغییرات اجتماعی و سیاسی ایران را نیز به تصویر بکشد. با این جلد، نویسنده موفق میشود که داستانهای خود را به شکلی پیوسته و جذاب ادامه دهد و همچنان مخاطبان را با روایتهای خندهدار و نوستالژیکش سرگرم کند.
در هر جلد از این مجموعه، مهرداد صدقی با دقت و حوصله، محسن را بهعنوان نمادی از دههی شصتیان، به خواننده معرفی میکند، آنچنان که انگار محسن، زندگی خود را در زمانهی ایران ثبت کرده است. او نقشآفرینی محسن را بهگونهای بیان میکند که تغییرات زندگی او، همراه با تغییرات اجتماعی و تاریخی کشور، به چشم مخاطب تجسم میآید. این داستانها، لحظاتی از زندگی محسن را با خنده و لذت برای همهی ایرانیان با هر سن و جنسیتی به تصویر میکشند، در عین حال اطلاعات سیاسی و اجتماعی مهمی را به خواننده ارائه میدهند. محسن، همانند بسیاری از شخصیتهای اصلی، جوان و پرانرژی است؛ جوانی که برای فرار از موانع، خود را به ماجراهای دیگری میاندازد. تماشای این پرشها و افتها برای هر کسی که با موقعیتهای مشابهی روبهرو بوده یا حداقل شنیده است، تجربهای لذتبخش و جذاب خواهد بود.
در قسمتی از کتاب آب نبات نارگیلی میخوانیم…
استاد تصور کرد جیغودادها بابت هیجان دادن به کار اوست و شمشیر را بالا برد. خود ابی هم چیزی گفت که با لبخوانی معلوم بود دارد به زبان رزمیکارها التماس میکند: «استاد نزن!» استاد لبخندی زد و حس کرد در ایجاد هیجانِ کاذب موفق بوده است. قیافهی ابی دیدنی بود و مشخص بود او هم نگران است که اگر شمشیر پایین بیاید، باید از این به بعد در سمت چپ سالن بنشیند. لرزش دستهایش هم بیشتر از قبل شده بود. استاد میخواست ضربه را بزند که در میان هیاهوی جمعیت، یکدفعه، ابی خودش را به سمت دیگری انداخت و بلند شد. استاد، که حس کرده بود اتفاقی غیرطبیعی رخ داده، شمشیرش را آهسته پایین آورد. اما متوجه شد نهتنها از سیب خبری نیست، بلکه از صاحبِ سیب هم خبری نیست. استاد چشمبندش را برداشت. ابی، که ترسیده بود و داشت زیر لب با خودش ذکر میگفت، به سمت استاد رفت. رنگش پریده بود و معلوم بود دیگر طاقت آن صحنه را ندارد و نمیخواهد قربانی شود. اما استاد از او خواست دوباره پل برود. شاگردها و استاد داشتند وانمود کردند که این اتفاقها جزء برنامه است و دارند نمایش اجرا میکنند. اما هر کاری میکردند ابی پل نمیرفت. یکی از شاگردها، برای خودشیرینی، بلافاصله جلوی استاد پل رفت. اما استاد قبول نکرد و انگار در دید او سیبِ ابی چیز دیگری بود! یکی از شاگردها با ابی دست داد و وقتی ابی دستش را گرفت شاگرد دست او را تاب داد تا ابی مجبور شود زورکی پل برود. ابی کمی پیچوتاب خورد. اما استاد به شاگرد اخم کرد که یعنی ابی باید با رضایت خودش این کار را انجام دهد. آخرِ دموکراسی بود چون وقتی ابی پل نرفت، استاد اخم کرد که باید برود. ما داشتیم کیف میکردیم و افسوس میخوردیم که کاش خانواده و همهی آنهایی که دوستشان داریم آنجا بودند تا برای سالها خنده را در وجودشان ذخیره کنند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.