کتاب انجمن قتل پنجشنبه ها – نویسنده ریچارد آزمن
کتاب انجمن قتل پنجشنبه ها اولین اثر ریچارد آزمن است که ترکیبی جذاب از طنز، معما و دینامیک شخصیتهای دلنشین را به خوانندگان ارائه میدهد. این داستان پیچیده، با داستانگویی هوشمندانه، شخصیتهای بهیادماندنی و طرحی پر از پیچ و خمهای غیرمنتظره، خوانندگان را در سفر جذابی به دهکدهای آرام در انگلستان میبرد. این کتاب مناسب افرادی است که از ترکیب طنز و تعلیق لذت میبرند و به دنبال داستانی زیبا و مهیج هستند.
کتاب انجمن قتل پنجشنبه ها در دهکدهای آرام و به ظاهر بیحادثه به نام کوپرز چیس اتفاق میافتد. این داستان گروهی از بازنشستگان عجیب و غریب را معرفی میکند که هر هفته برای بحث و بررسی پروندههای قدیمی قتل دور هم جمع میشوند. این باشگاه، به رهبری الیزابت، زنی تیزبین و مصمم، شامل جویس، پرستار بازنشسته مهربان؛ ران، رهبر سابق اتحادیه کارگری؛ و ابراهیم، روانپزشک دقیق است. آنچه به عنوان یک سرگرمی برای این کارآگاهان آماتور شروع میشود، به سرعت به چیزی بسیار جدیتر تبدیل میشود، وقتی که قتلی در نزدیکی آنها رخ میدهد.
وقتی که توسعهدهنده دهکده بازنشستگان به طرز مشکوکی کشته میشود، کتاب انجمن قتل پنجشنبه ها خود را در میان یک تحقیق واقعی مییابد. آنها با استفاده از مهارتها و تجربیات منحصر به فرد خود، در حال کشف رازها و بستن پیمانهای غیرمنتظرهای هستند و در تلاشاند تا شبکهای از دروغها، خیانتها و نیات پنهان را افشا کنند. اما با کشف جسد دیگری، خطر افزایش مییابد و باشگاه باید برای پیدا کردن قاتل و جلوگیری از کشته شدن بیشتر افراد، دست به کار شود.
شخصیتها
شخصیتهای کتاب انجمن قتل پنجشنبه ها از تنوع و جذابیت زیادی برخوردارند. الیزابت، رهبر غیررسمی گروه، زنی باهوش و مرموز است که به نظر میرسد در گذشته شغلی مرتبط با جاسوسی داشته است. جویس، یکی دیگر از اعضای گروه، یک پرستار بازنشسته با روحیهای مهربان و کنجکاو است. ابراهیم، روانشناس دقیق و آرام، و ران، یک رهبر کارگری سابق با شخصیتی تند و سرزنده، دیگر اعضای این گروه هستند. تعاملات این چهار شخصیت، ترکیبی از دوستی، اعتماد و گاهی طنز را به داستان اضافه میکند.
در قسمتی از کتاب انجمن قتل پنجشنبه ها میخوانیم…
پنجشنبه عصر بود و هوا به تدریج سردتر میشد. اعضای انجمن قتل پنجشنبهها در اتاق نشیمن خانهی قدیمی و تاریخی یکی از اعضا، دور هم جمع شده بودند. این خانه، که به خاطر قدمت و معماری خاصش مشهور بود، همواره محلی برای گردهماییهای مختلف انجمن بود.
الیزابت، با موهای خاکستری و نگاهی نافذ، به دوردستها خیره شده بود. او به عنوان رهبر گروه، به دقت به گزارشات و شواهدی که در طول هفته جمعآوری کرده بودند، نگاهی میانداخت. رون، که در گوشهای از اتاق نشسته بود و با یک فنجان چای در دست، به آرامی با خود سخن میگفت، هر از چند گاهی نگاهی به الیزابت میکرد و در تلاش بود تا نقطه نظرات او را درک کند.
«این پرونده پیچیدهتر از آن چیزی است که فکر میکردیم،» الیزابت با صدای آرام اما قاطع گفت. «شواهد زیادی وجود دارد که به ظاهر بیربط به نظر میآیند، اما میتوانند سرنخهای کلیدی باشند.»
هری، که به دلیل قدرت تحلیلیاش معروف بود، با دقت به یادداشتهایش نگاه میکرد. او با دقت هر جزئیات را بررسی میکرد و سعی میکرد ارتباطات ممکن را پیدا کند. آیشا، عضو جدیدتر انجمن، با هیجان و کنجکاوی به بحثهای گروه گوش میداد و تلاش میکرد تا جایگاه خود را در میان گروه پیدا کند.
موقعیت خانه، در کنار میز ناهارخوری، به طور غیرمنتظرهای آرام بود. با این حال، تنش در فضای اتاق به وضوح قابل حس بود. اعضای انجمن به دقت به یکدیگر نگاه میکردند و هر کدام با نگرانی و تمرکز، به دنبال راهحلهایی برای معمایی بودند که همچنان حل نشده باقی مانده بود.
«بیایید دوباره به آن شب برگردیم،» الیزابت گفت. «همه چیز از آنجا شروع شد. هر چیزی که میتوانیم از آن شب یاد بگیریم، میتواند به ما کمک کند تا پرده از رازها برداریم.»
به آرامی، هر یک از اعضا به یادآوری جزئیات آن شب پرداختند. با بررسی دوباره شواهد و تحلیل وضعیت، تصمیمات جدیدی اتخاذ شد که میتوانستند به حل معما نزدیکتر شوند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.