کتاب برادران کارامازوف جلد 1

فیودور پاولوویچ کارامازوف، ملاک بدنام یکی از شهرهای کوچک روسیه، از دو ازدواج قبلی خود سه پسر داشت: دیمیتری، ایوان و آلکسی. دیمیتری، فرزند ارشد، پس از مرگ مادرش مدتی نزد نوکر خانه، گریگوری، و سپس نزد اقوام مادرش بزرگ شد. او در جوانی به ارتش پیوست و فردی ولخرج و بی‌بندوبار شد. ایوان و آلکسی نیز سرنوشت مشابهی داشتند، اما ایوان به دانشگاه رفت و روزنامه‌نگار شد و آلکسی به صومعه رفت و راهب شد. هر دو برادر به آلکسی علاقه زیادی داشتند.

هر سه برادر در جوانی به خانه پدری بازگشتند. دیمیتری بر سر ارثیه مادرش با فیودور مشاجره داشت و حتی جلسه‌ای در محضر پدر زوسیما، پیر صومعه، نیز نتوانست مشکل را حل کند. فیودور و دیمیتری هر دو دل به دختری به نام گروشنکا باخته بودند. دیمیتری برای به دست آوردن گروشنکا از نامزدش، کاترینا، جدا شد و فیودور نیز بسته‌ای شامل سه هزار روبل آماده کرده بود تا در صورتی که گروشنکا به دیدنش بیاید، به او هدیه دهد. دیمیتری سه هزار روبلی را که کاترینا به او سپرده بود تا به مسکو حواله کند، خرج کرد تا دل گروشنکا را به دست آورد، اما از این بابت احساس گناه می‌کرد. دیمیتری تلاش می‌کرد به هر طریق ممکن، سه هزار روبل را بازگرداند. یک بار برادرش آلکسی را مأمور کرد تا از پدرشان مطالبه کند؛ اما تقریباً بلافاصله منصرف شد. دیمیتری که به دلیل اختلاف با فیودور در خانه دیگری ساکن شده بود، شب‌ها نزدیک خانه پدرش کشیک می‌کشید تا مبادا گروشنکا به دیدن او برود. حتی یک بار به خیال اینکه گروشنکا به آنجا رفته است، با عصبانیت وارد خانه شد و فیودور را به شدت کتک زد.

در کنار گریگوری و همسرش، خدمتکاری به نام اسمردیاکف نیز در خانه فیودور بود که گفته می‌شد فرزند نامشروع فیودور است، اما فیودور این شایعه را تأیید یا تکذیب نکرده بود. فیودور از ترس دیمیتری شب‌ها درِ اتاقش را قفل می‌کرد و تنها به اسمردیاکف آموزش داده بود که اگر گروشنکا آمد، چگونه به‌طور رمزی در بزند تا او در را باز کند. اسمردیاکف، ظاهراً از ترس، این رمز را به دیمیتری لو داده بود. او پیش‌بینی می‌کرد اتفاق‌های ناگواری در حال وقوع است و به همین جهت طی گفتگویی با ایوان، او را ترغیب کرد که فردا به شهر دیگری برود و گفت که خودش هم به دلیل بیماری مزمنی که دارد، احتمالاً فردا غش خواهد کرد و برای چند روز در بستر خواهد ماند. ایوان فردای آن روز به مسکو رفت و گروشنکا نیز پیامی از نامزد سابق خود دریافت کرد و بی‌خبر به نزد او در یک مسافرخانه در حوالی شهر رفت؛ همان مسافرخانه‌ای که دیمیتری قبلاً در آنجا سه هزار روبل برایش خرج کرده بود.

شب که شد، دیمیتری به خانه گروشنکا مراجعه کرد اما نشانی از او نیافت و با این خیال که نزد پدرش رفته است، با عصبانیت به خانه فیودور رفت. او از لای بوته‌ها به پنجره اتاق فیودور نگاه کرد تا ببیند گروشنکا آنجاست یا نه. حتی ضربه رمزی را به پنجره زد تا واکنش فیودور را ببیند و اطمینان پیدا کند که گروشنکا آنجا نیست. در این هنگام، گریگوری از خواب بیدار شد و با دیدن دیمیتری، با او درگیر شد. دیمیتری او را مضروب کرد و با وضعی آشفته و لباس‌های خونین به خانه گروشنکا برگشت و مستخدم را مجبور کرد به او بگوید گروشنکا کجاست. او بلافاصله عازم اقامتگاه گروشنکا شد و تصور می‌کرد گریگوری در درگیری کشته شده است و قصد داشت بامداد خودکشی کند. پلیس همان شب او را که توانسته بود دل گروشنکا را به دست آورد، به اتهام قتل فیودور بازداشت کرد. در جریان دادگاه، او قتل پدر و دزدیدن سه هزار روبل فیودور را انکار کرد. ایوان با مراجعه به اسمردیاکف فهمید که قاتل پدرش او بوده است. او حتی سه هزار روبل دزدیده شده را از اسمردیاکف پس گرفت اما قبل از اینکه بتواند اعتراف رسمی بگیرد، اسمردیاکف خودکشی کرد. اسمردیاکف معتقد بود ایوان با عزیمت به مسکو به‌طور غیرمستقیم دستور قتل پدر را به او داده است و این مسئله ایوان را با عذاب وجدان مواجه کرد. او در دادگاه تلاش کرد اعتراف کند که قاتل خود اوست، اما به دلیل تب مغزی نتوانست شهادتش را کامل کند و از حال رفت. دیمیتری در دادگاه به تبعید به سیبری محکوم شد و برادرانش، ایوان و آلکسی، در صدد فراری دادن او و گروشنکا به آمریکا برآمدند.