کتاب شرافت
خلاصه : درونم دردی مانند نیش زنبور زبانه کشید . نه روی سطح بدنم نبود . دردی از درون وجودم را فرا گرفت . آنها چیزی در مورد سابقه زندگی خود نمی دانستند . تا به حال کمتر پیش آمده بود که در این رابطه با آنها حرف بزنم . می دانم که روزی همه چیز را به آنها خواهم گفت . روزی که آمادگی اش را داشته باشند . خودم هم باید آماده گفتن باشم. دختر هایم را به جشن رساندم و در آنجا با چند مادر دیگر که آنها نیز بچه هایشان را آورده بودند حرف زدم …
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.