کتاب عشق هرگز نمی میرد
( بلندی های بادگیر )
خلاصه : الن عزیز ! دیشب به عمارت وادرینگ هایتز رفتم و برای اولین بار شنیدم که حال کاترین خوب نیست و هنوز بیمار است . به همین دلیل تصور میکنم که نباید برای او چیزی بنویسم و برادرم هم یا از سر عصبانیت و یا کینه توزی هنوز جواب نامه ای که برایش فرستادم را نداده است . با این حال مجبورم حرف دلم را به کسی بنویسم و تو تنها کسی هستی که از میان اطرافیان برایم باقی مانده …
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.