کتاب هشت کتاب
خلاصه : ریخته سرخ غروب ، جابجا بر سر سنگ . کوه خاموش است . می خروشد رود . مانده در دامن دشت ، خرمنی رنگ کبود . سایه آمیخته با سایه .سنگ با سنگ گرفته پیوند . روز فرسوده به ره می گذرد . جلوه گر آمده در چشمانش نقش اندوه پی یک لبخند .جغد بر کنگره ها می خواند . لاشخورها ، سنگین ، از هوا ، تک تک ، آیند فرود : لاشه ای مانده به دشت ، کنده منقار زجا چشمانش ، زیر پیشانی او مانده دو گود کبود . تیرگی می آید .دشت می گیرد آرام . قصه ی رنگی روز می رود رو به تمام…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.